خادم | شهرآرانیوز؛ «ناسیونال سوسیالیسم جوانی ما را تحت شعاع قرار داد، با همه آن اشتباهات و دیوانگی هایش و کورچشمی ما. در من تا به انتها باوری کورکورانه به پیروزی وجود داشت. بعدتر در زندگی فهمیدم که نوشتن من تا چه اندازه تحت تأثیر این دوران است؛ دورانی که هنوز سایه اش بر اکنون ماست. درنتیجه من قادر نبودم به میل و اراده خودم محتوای آثارم را انتخاب کنم. آنها از قبل به من تحمیل شده بودند.»
این گفته گونتر گراس، نویسنده آلمانی برنده جایزه نوبل ادبیات، تأکیدی است بر تأثیر جامعه، جبر جغرافیایی و تاریخی بر آدمها و شیوه تفکر و زیستشان. «طبل حلبی» مهمترین و شناخته شدهترین اثر این نویسنده نیز به اذعان خودش از وضع زمانه متأثر بوده است. اسکار ماتسرات، طبال شهر دانتسیگ، راوی رمان است و روایت را از روی تختش در یک بیمارستان روانی آغاز میکند که در آن بستری است. او از همان وقتی که درون رحم مادر است، میداند که نه میخواهد سیاست مدار شود، نه بقال (که شغل پدرش است). در سه سالگی خودش را از پلهها پرت میکند تا در همین سن بماند. «قهرمان یا به تعبیری ضدقهرمان آن برای گریز از مناسبات تباه و ناانسانی جامعه خویش که جامعه سالهای کودکی خود نویسنده است، ترجیح میدهد همیشه کودک بماند و عضوی از اجتماع منحط نشود.»
سلاح و یار این موجود عجیب طبلی کهنه است که کارکردهای مختلفی برایش دارد. صدای طبل هم شجاعت میدهد و هم ترس؛ بسته به این است که کدام سمت جبهه باشید. هم هیجان زاست و هم مشوش کننده، و البته هشداردهنده: «رمان طبل حلبی حافظه تاریخی ملت آلمان است در دورانی پرتلاطم؛ و اسکار، کودکی دگرگونه که با طبل خود ناهنجاریهای این دوران را در خاطرهها زنده نگاه میدارد. طبل حلبی فقط داستان «دیگرگون بودن» نیست، بلکه ماجرای تلخ رفتار جامعهای ناهنجار است با آنان که دگرگونه اند.» ۳
گونتر گراس از این طبال پرهیاهو و رند، این موجود گورزاد شگفت استفاده میکند تا بی پرده آدمها و جامعه و اوضاع حاکم بر آن را نقد کند. اوضاعی که او خود را نیز در به وجودآمدن آن سهیم میداند. او خود را فریب خورده هیتلر میداند و در کتاب خاطراتش، «کندن پوست پیاز» به آن اعتراف کرده است؛ هرچند او به اختیار به ارتش نازی (اس اس) نپیوسته بود؛ «من جرمی مرتکب نشده بودم. من انتخاب شده بودم، مثل هزاران نفر دیگری که انتخاب میشدند.»
اما او تا آخر عمر از سوگندی که در یک شب سرد زمستانی در هفده سالگی خورده بود، احساس عذاب میکرد و یک سؤال هیچ وقت یقه اش را رها نکرد: «آیا نمیتوانستی همان موقع متوجه شوی چه اتفاقی دارد برایت میافتد؟
... من آن قدر احمق بودم که باورم شد آلمانیها هیچ کدام از این کارهای زشت را انجام نداده اند. تبلیغات آنها بر من تأثیرگذاشته بود و من باورم نمیشد که آنها جنایتکار باشند، اما پس از محاکمه رهبران نازی در نورنبرگ متوجه همه چیز شدم.»
او راوی صریح تاریخ آلمان است و «طبل حلبی» نخستین تلاشش برای ترسیم آن دوران: «آنچه پیش از آن در سال ۱۹۴۵ اتفاق افتاده بود، تسلیم بلاشرط نبود، بلکه فروپاشی تمام عیار بود. کسانی که میخواهند موضوع را بی خطر جلوه دهند، میگویند آلمان را دوران سیاهی فراگرفت، به طوری که انگار دستهای آدمهای شرور مردم بیچاره آلمان را فریب داده بودند. اما این درست نیست. من در کودکی شاهد بودم که چطور همه چیز در روز روشن اتفاق افتاد؛ آن هم با شور و اشتیاق و استقبال. البته فریب هم بود. در این نمیتوان شک کرد.
تا آنجا که مربوط به جوانان میشود، میتوان گفت که بسیاری از آنها با شور و شوق در این ماجرا دست داشتند. در گذشته با نوشتن «طبل حلبی» و اکنون یک بار دیگر پس از گذشت نیم قرن، با کتاب تازه ام قصدم این بوده است که این شور و شوق و علل آن را بررسی کنم.» ۷ پس از چهار سال نوشتن، در سال ۱۹۵۹ و هنگامی که ۳۲ سال داشت، «طبل حلبی» منتشر شد و به گفته خودش پس از آن «دیگر هرگز متوقف نشدم.» او از پا ننشست. چون معتقد بود: «اگر شما واقعا بخواهید از دوباره اتفاق افتادن چیزی مشابه آنچه پیش آمد جلوگیری کنید، باید صدایتان را بلند کنید.»
انتقادات او به نقد یک دوره خاص، به یک گذشته حالا بی خطر برنمی گشت، هرچند با اعتراف دیرهنگامش به عضویت در اس اس نشان داد که پی گوشه امن نیست. او در سال ۲۰۱۲ در شعری با عنوان «آنچه نباید ناگفته بماند» از حمایت بی، چون وچرای کشورش از اسرائیل انتقادی تند کرد.
«طبل حلبی»، «موش و گربه» و «سالهای سگی» که به سه گانه دانتسیگ معروف است و دیگر آثاری که خلق کرد، هم تلاشی بود برای جبران آن ننگی که خودش را شریک در آن میدانست و هم امیدی برای پیشگیری از تکرار حماقتی دیگر، با این خواست و خواهش: لطفا صدایتان را بالا ببرید.
منابع:
۱-نوشتن علیه دیوار، گفت وگوی courtesy of louisiana channel با گونتر گراس
۲-اقتدار و شجاعت آقای نویسنده، محمود حدادی، روزنامه اعتماد، شماره ۳۲۱۹،
۳-اسکار ماتسرات: راوی ناهنجاریهای دورانی پرتلاطم، خسرو ناقد، مجله بخارا، شماره ۴۸،
۴- جایزه نوبل مانع از ادامه تلاش من در نویسندگی نشد، گفت وگوی اشپیگل با گونترگراس، ترجمه شادی شریفیان، سایت ادبی چوک
۵-چرا سکوتم را شکستم، گفت و گوی روزنامه فرانکفورتر آلگماینه با گونتر گراس، ترجمه سهراب برازش، روزنامه شرق، شماره ۸۵۱،
۶-پس لرزههای اعتراف تکان دهنده گونتر گراس؛ خیلی دیر بود آقای نویسنده، دکتر امیر صدری، روزنامه اعتماد، شماره ۱۱۸۶